خلاصه بحث بصیرت
(جلسه چهاردهم)
در بحث تناسب وسیله با هدف، به شناخت دنیا رسیدیم و قدری از ماهیت دنیا گفتیم. باید بدانیم دنیا اگر چه در حقیقت و بطنش رتبهای از وجود است، اما ظاهری که از آن میبینیم، مصداق وجود نیست. ولی متأسفانه ما آن قدر که به مصادیق هیچ و پوچِ دنیا دل بستهایم، وجود و حقیقتش را نمیشناسیم. و این ظاهربینی، همان اشتباهی بود که شیطان هم دچارش شد!
برای درک بهتر، مثالی از خودمان میزنیم. همهی ما میدانیم که آنچه در وجود ما اصالت دارد، نفس ناطقه و "منِ" ماست، نه دست و پا و چشم و گوش و سایر اعضا. به همین دلیل، تمام کارهایی را که از اعضا سر میزند، به همین "من" نسبت میدهیم، مثلاً میگوییم: من دیدم، من رفتم، من شنیدم و...؛ و از دست دادن این اعضا هم به تمامیت "من"، لطمهای نمیزند. تمام اعضا در مقابل ارادهی نفس ناطقه و «من»، عین فقرند و از خود، استقلال و اختیاری ندارند. لذا اگر مثلاً روح، اراده کند یک دست را روی دست دیگر بگذارد، آن دست نمیتواند اعتراض کند و بگوید من بهترم! آن دو، چارهای جز اطاعت ندارند و هیچ کدام، فینفسه چیزی نیستند که برتر از دیگری باشند! پس اگر بر فرض، خود را مستقل ببینند و ادعای برتری کنند، این مستقل دیدن، توهمی بیش نیست. در مورد سایر اعضا و قوا هم، به همین ترتیب است.
قضیهی شیطان و آدم نیز، شبیه همین مثال بود. با این تفاوت که آنها، اختیار و قدرت انتخاب داشتند. وقتی خدا به شیطان، فرمان داد که بر آدم سجده کنند، شیطان، خود را مستقل و دور از وجود مطلق دید؛ لذا تصور کرد که از آدم، برتر است! او آدم را در ماهیت و جسم خاکیاش دید و گفت: خاک، ثقیلتر از آتش است؛ اما این را نفهمید که هر دوی آنها در اصل وجود، یکی هستند و ذاتیشان فقر و نیاز به خداست؛ پس فینفسه هیچ کدام نمیتوانند برتر از دیگری باشند! اما خدا به آدم، تعلیم اسماء کرد و از شیطان هم خواست تا به این رتبهی عالی وجود - نه به ماهیت آدم- سجده کند و برای ارتقاء خود، تسلیم و مطیع او شود.
دنیا و آخرت هم همین هستند. هر دو از جلوات وجود و عین فقر و احتیاج به خداوندند؛ اما دنیا، اسفلسافلین است و آخرت، اعلیعلّیین. و خداوند، همان طور که به شیطان، دستور داد برای ارتقاء وجود خود، به آدم سجده کند، از ما میخواهد برای رسیدن به رتبهی بالاتر، وجود نازل را فدای وجود عالی کنیم؛ یعنی دنیا و عوارض دنیا را به خورد روح ندهیم و تحت تعالیم روح و عوالم بالا قرار گیریم، تا اشتداد وجودی بیابیم و به خدا نزدیک شویم.
امیرالمؤمنین(علیهالسلام) در روایتی فرمودهاند:
"الدُّنْیا وَ الْآخِرَةُ، كَالْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ؛ إِذَا قَرُبْتَ مِنْ أَحَدِهِمَا، بَعُدْتَ عَنِ الْآخَرِ."1
دنیا و آخرت، مثل مشرق و مغرباند؛ هر گاه به یکی نزدیک شدی، از دیگری دور میشوی!
البته جسم، از جنس دنیاست و چارهای جز بودن در دنیا و تغذیه از آن ندارد. اما روح و جان، نباید به دنیا نزدیک شود؛ که اگر نزدیک شد، به همان میزان از آخرت و رتبهی بالای وجود، دور میشود. باید بدانیم اگر چه دنیا نیز مرتبهای از وجود است، اما ماده و ظاهر، هرگز مصداق وجود نیست و هر کس ظاهر دنیا را مصداق وجود حساب کند، باخته است.
مشکل سقیفه هم، همین بود! آنها ظاهر علی(علیهالسلام) را دیدند، نه وجود او را؛ به همین دلیل، برتری او را نپذیرفتند و گفتند: ما برای خلافت، بهتریم! بعد هم که مردم فهمیدند به او نیازمندند، فکر کردند کار، به جسم امام است؛ لذا به خانهی ایشان هجوم آوردند و او را خلیفه کردند، اما زمانی که امام خواست وجود را ظهور دهد، عقب کشیدند و تاب نیاوردند. چون آن حضرت(علیهالسلام) را به نورانیت نمیشناختند. شناخت امام به نورانیت، یعنی گذر از ظاهر و رسیدن به مصداق حقیقی وجود؛ اما آنان همین ظاهر و دنیا را میدیدند و از امام هم میخواستند مثل معاویه، در سیاست، حیلهگری کند! در حالی که امام(علیهالسلام) وجود و حقیقت را میدید و میخواست وجود آنها را رشد دهد.
حال ببینیم ما چقدر به دنیا نزدیکیم و چقدر به آخرت! از کجا بفهمیم؟ از حال قلب؛ از اینکه چه چیز، ما را نگران می کند و چه چیز، آراممان میسازد.
در جلسهی قبل، خطبهی 113 نهجالبلاغه را دربارهی دنیا بررسی کردیم و به اینجا رسیدیم که حضرت(علیهالسلام) میفرمایند:
"قَدْ تَصَافَیتُمْ عَلَى رَفْضِ الْآجِلِ وَ حُبِّ الْعَاجِلِ؛ وَ صَارَ دِینُ أَحَدِكُمْ، لُعْقَةً عَلَى لِسَانِهِ، صَنِیعَ مَنْ قَدْ فَرَغَ مِنْ عَمَلِهِ وَ أَحْرَزَ رِضَا سَیدِهِ."
به راستی بر ترک آخرت و دوستی دنیا، یکدل شدهاید و دین هر یک از شما، تنها لقمهای بر زبانش است؛ همچون کسی که از کارش فارغ شده و رضایت مولایش را به دست آورده است!
یعنی علاوه بر تمایلات طبیعی که هر کدام به دنیا دارید، اشتغال به دنیا را فرهنگ و سیستم زندگی خود کردهاید و حتی با دیدنِ یکدیگر، به یاد دنیا میافتید! شما آخرت را نسیه میگیرید و آن قدر خود را بینیاز از آن میبینید، که گویی وظایف خود را به تمامی انجام دادهاید و خدا دیگر چیزی از شما نمیخواهد! گویی آخرت را فقط به اندازهی یک لقمه و یک چشیدن، دوست دارید؛ اما فکر میکنید وجود بینهایتتان با یک لقمه سیر میشود؟!
امیر کلام، علی(علیهالسلام) در خطبهی 114 نیز در توصیف دنیا و آخرت میفرماید:
"كُلُّ شَیءٍ مِنَ الدُّنْیا، سَمَاعُهُ أَعْظَمُ مِنْ عِیانِه؛ وَ كُلُّ شَیءٍ مِنَ الْآخِرَةِ، عِیانُهُ أَعْظَمُ مِنْ سَمَاعِهِ."
همه چیزِ دنیا، شنیدن آن بزرگتر از دیدنش است؛ و هر چیز آخرت، دیدن آن بزرگتر از شنیدنش است.
ما در دنیا، قبل از اینکه به چیزی برسیم، برایش شوق داریم؛ اما وقتی رسیدیم و دیدیم، مییابیم که آنچه میخواستیم، این نبود! اما برعکس، هر چه اینجا از بهشت و جهنم بشنویم، آن را جدی نمیگیریم و فکر میکنیم چیز مهمی نیست؛ اما فردا که رفتیم و ثمرهاش را دیدیم، میفهمیم چه امر عظیمی بوده است. ضمن اینکه دنیا محدود است و اصلاً ظرفیت نشان دادن و درک آخرت را ندارد؛ لذا هر چه از آخرت بشنویم، در مقابل حقیقت آن، چیزی نیست.
انسان، موجودی بینهایتطلب است و کمالجویی، قدرتخواهی و لذتطلبی او، پایانی نمیشناسد. اما دنیا، محدود است و ظرفیت ارضای بینهایت را ندارد. لذا انسان هر چه دنبال دنیا برود، قانع نمیشود و هر بار هم به زیباترین جلوات دنیا برسد، تدریجاً برایش یکنواخت میشود و دیگر جذّابیت اولیه را ندارد. اما آخرت، محدودیت ماده را ندارد و متناسب با حس بینهایتطلبی انسان است. روح انسان، بدون واسطهی مغز و بدون واسطهی کالبد مادی، به لذایذ اخروی میرسد و لذا این لذتها برایش، خیلی عمیقتر است. همان طور که وقتی در خواب، سیبی میخوریم، لذتش را بیشتر میچشیم تا در بیداری؛ چون در خواب، با جسم برزخی خود که لطیفتر از ماده است، حضور داریم و این جسم، ثقل و سنگینی بدن مادی را ندارد.
پس حال که چنین است، اگر شنیدنیهای دنیا بزرگتر از دیدنش است، باید به شنیدنش اکتفا کنیم و اگر دیدنیهای آخرت، بالاتر از شنیدنش است، نباید به شنیدههایمان دربارهی آخرت، قانع باشیم. شیعه باید شنیدنیهای آخرت را در همین دنیا ادراک کند و بیابد؛ چنانکه مولایش علی(علیهالسلام) فرمود: "لَوْ كُشِفَ الْغِطَاءُ، مَا ازْدَدْتُ یقِیناً"2. چگونه؟ برای درک امور اخروی، تسویهی درون لازم است؛ باید چشم دل را باز کرد و درون را از اغیار، پاک و خالی نمود و رهایش ساخت تا حقایق را ببیند.
امام(علیهالسلام) در ادامهی خطبهی 114 میفرماید:
"وَ اعْلَمُوا أَنَّ مَا نَقَصَ مِنَ الدُّنْیا وَ زَادَ فِی الْآخِرَةِ، خَیرٌ مِمَّا نَقَصَ مِنَ الْآخِرَةِ وَ زَادَ فِی الدُّنْیا؛ فَكَمْ مِنْ مَنْقُوصٍ رَابِحٍ وَ مَزِیدٍ خَاسِرٍ!"
و بدانید، آنچه از دنیا بكاهد و به آخرت بیفزاید، بهتر از آن است كه از آخرت بكاهد و بر دنیا بیفزاید. پس چه بسا كمشدههایی كه سودآور است، و فزایندههایی كه زیانآور است!
از آخرت گرفتن و بر دنیا افزودن، یعنی عقل کلی را در حد عقل جزیی و عقل معاش، پایین آوردن. مسلّم است فردی که چنین کند، در جزییات، بسیار زرنگ میشود و در امور دنیا، پیشرفت میکند؛ اما او از بقای خود گرفته و به فنایش اضافه کرده و چون قوای آخرتیاش را فعال نکرده و آن را خرج دنیا نموده است، در آخرت، کور و کر محشور میشود! راستی چنین کسی، چه داده و چه گرفته؛ و "مَاذَا وَجَدَ، مَنْ فَقَدَكَ"3! در حالی که خداوند، روزی او را بر عهده گرفته و از او فقط بندگی خواسته است:
"قَدْ تَكَفَّلَ لَكُمْ بِالرِّزْقِ وَ أُمِرْتُمْ بِالْعَمَلِ؛ فَلَا یكُونَنَّ الْمَضْمُونُ لَكُمْ، طَلَبُهُ أَوْلَی بِكُمْ مِنَ الْمَفْرُوضِ عَلَیكُمْ عَمَلُهُ؛ مَعَ أَنَّهُ وَ اللَّهِ، لَقَدِ اعْتَرَضَ الشَّكُّ وَ دَخَلَ الْیقِینُ."
به تحقیق، خداوند روزی شما را ضمانت كرده و شما را به عمل، امر فرموده است؛ پس نباید طلب روزی تضمینشده را بر عمل به آنچه بر شما واجب شده است، مقدّم دارید.
خدا، دنیا را برای ما تضمین کرده، تا آخرت خود را آباد کنیم؛ و از ما فقط خواسته بندهی او باشیم. ما هم باید بدانیم که او، "لايُخْلِفُ الْميعادَ"4 است و مثل ما نیست که تعهد کند و بعد، یادش برود یا نتواند! پس مراقب باشیم که مبادا با تمام قوای وجودی خود، به آباد کردن دنیا بپردازیم و از آخرت، غافل شویم.
پینوشت:
[1] مجموعه ورام (تنبیه الخواطر)، ج2، ص24.
[2] تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص119، روایت 2086 : اگر پردهها کنار رود، چیزی به یقین من اضافه نخواهد شد.
[3] مفاتیح الجنان، دعای روز عرفه : آنکه تو را از دست داد، چه یافت؟!
[4] سوره آل عمران، آیه 9 : خلف وعده نمیکند.
نظرات کاربران